برای مشاهده زندگینامه مولوی دادرحمن قصرفندی ( روی ادامه مطلب کلیک کنید )
منظره ای از قصرقند
سلام علیک دوستان عزیز! خوش آمدین به وب خودتان. لطفا نظرتان را فراموش نکنید.

 

((زندگی نامه قاضی‌دادالرحمن‌قصرقندی‌رحمه‌اللّه‌علیه))

در سال‌1309 هجری‌ شمسی ‌در « محله‌بگان‌» واقع ‌در دو كیلومتری ‌قصرقند بلوچستان ‌در خانه ‌ملاّ یوسف‌، كودكی ‌به‌دنیا آمد كه ‌نامش ‌را دادالرحمن‌ گذاشتند. این‌كودك‌كه‌در آینده‌به‌نام‌مولانا قاضی ‌دادالرحمن‌قصرقندی‌معروف‌گردید از بدو كودكی‌آثار نبوغ و ذكاوت ‌سرشار بر جبینش‌هویدا بود. مولانا دادالرحمن ‌تحصیلات ‌ابتدایی‌را در زادگاهش‌نزد مولوی ‌پیرمحمد رئیسی‌فرا گرفت‌و سپس ‌به ‌قصد تحصیل‌علم‌راهی‌هندوستان‌شد. ابتدادرمدرسه‌«پیرجنداءسند»مشغول‌تحصیل‌گشت‌وازمحضرمولوی‌شیخ‌محمد هیبتی ‌قصرقندی ‌استفاده ‌نموده‌و كتاب‌های‌گلستان‌، بوستان‌، میزان‌و صرف‌میر را فراگرفت‌.وضعیت‌اقتصادی‌مدرسه‌مزبورخوب‌نبود.مولانا دادالرحمن‌خاطرات‌عجیبی‌از آن دوران‌تعریف ‌می‌كرد و می‌فرمود: «بعضی‌اوقات‌گرسنگی‌چنان‌بر ما فشار می‌آورد كه‌نانهای‌خشك‌بیات‌شده‌چند روزه‌ای‌كه‌بر روی‌آن‌خاك‌جمع‌شده‌بود را تمیز كرده‌و می‌خوردیم‌،چون‌غذای‌دیگری‌نداشتیم‌. گاهی‌برگ‌درختان‌رامی‌خوردیم‌وچنان‌ضعف‌می‌كردیم‌كه‌چشمهایمان‌تیره ‌و تاریك‌شده ‌و  بر زمین می ‌افتادیم ‌. مدرسه‌«مظهر العلوم‌» كراچی‌ مولانا دادالرحمن‌پس‌از فراگیری‌دروس‌دوره‌مقدمات‌وارد مدرسه‌مظهرالعلوم‌كده‌شد كه‌بزرگترین‌و معروف‌ترین‌مدرسه‌كراچی‌درآن‌زمان‌به‌شمار می‌رفت‌. دورة‌سطوح‌را در آنجا به‌پایان‌رساند . دارالعلوم‌دیویند با آنكه‌در مدرسه‌مظهرالعلوم‌دورة‌درس‌خارج‌نیز وجود داشت‌، اما عطش‌علمی‌و كنجكاوی‌مولانا دادالرحمن‌اشباع‌نمی‌شد. اینجابود كه‌مظهر العلوم‌كراچی‌را به‌قصد حوزه‌علمیه‌دارالعلوم‌دیوبند ترك‌كرد. در این‌دوران‌در دارالعلوم‌دیوبند علمای ‌برجسته‌ و مجاهدی ‌مانند مجاهد بزرگ‌علامه‌سید حسین‌احمد مدنی‌، شیخ‌الادب‌و الفقه‌مولانا اعزاز علی‌و دانشمند منقول‌و معقول‌مولاناابراهیم‌بلیاوی‌و غیره‌زینت‌بخش‌مسند تدریس‌و تربیت‌بودند. مولانا دادالرحمن‌دروس‌خارج‌را از محضر اساتید برجسته‌فراگرفت‌. به‌خاطر تیز هوشی‌سرشار و حسن‌اخلاقش‌مورد توجه‌اساتید واقع‌شد؛ او نیز به‌استادان‌خود خیلی‌مهر و محبت‌می‌ورزید. از میان‌اساتید به‌مجاهد بزرگ‌و نستوه‌شیخ‌الاسلام‌علامه‌سید حسین‌احمد مدنی‌خیلی‌ارادت‌پیدا كرد. مولانا سید حسین‌احمد مدنی‌در آن‌دوران‌علیه‌استعمار انگلیس‌(كمپانی‌هند شرقی‌) كه‌هندوستان‌را در زیر سلطه‌خود قرار داده‌بود، شدیداً مبارزه‌می‌كرد. درالعلوم ‌دیوبند نه ‌تنها یك‌مركز تربیت ‌و تعلیم ‌بود، به‌یك‌قرارگاه‌فعال‌برای‌مبارزات‌علیه‌انگلیسی‌ها تبدیل‌شده‌بود. مولانا دادالرحمن‌در همین‌دوران‌با رتبه‌ممتاز فارغ‌التحصیل‌گشته‌و پس‌از فراغت ‌تحصیل ‌با مولانا سیدحسین‌احمد مدنی‌كه‌درعرفان‌و تصوف‌دارای‌قدم‌راسخی‌بود، بیعت‌نمود. بازگشت‌به‌وطن‌ مولانا دادالرحمن‌مدتی‌بعد از تحصیل‌در یكی‌از مساجد دهلی‌به‌موعظه‌ و امامت ‌پرداخت‌. در این‌زمان‌مبارزات‌استقلال‌پاكستان‌به‌اوج‌خود رسیده‌و درگیریهای ‌شدیدی ‌میان ‌هندوهای ‌افراطی‌و مسلمانان‌جریان‌داشت‌، كه‌اتفاقاً یكی‌از طلاب ‌قصرقندی ‌به ‌نام ‌عبدالكریم‌كه‌از همشریهای‌مولانا دادالرحمن‌بود، به‌دست‌هندوها به ‌شهادت ‌رسید. مولانا دادالرحمن‌از آن‌پس‌برای‌خدمت‌به‌منطقه‌محروم‌خود بازگشته‌و در منطقه ‌قصرقند و نقاط‌ دیگر بلوچستان ‌به‌تبلیغ‌و موعظه ‌پرداخت‌. عمدة‌مواعظ‌و سخنرانی ‌هایش ‌درباره ‌اصلاح‌عقاید، اعمال‌و رسوم‌شرك‌آمیز، قبر پرستی‌، بدعات‌و خرافات‌ بود. طبق‌اظهار مولانا در منطقه‌«ساربوگ‌» و «قصرقند» یك‌درخت‌كُنار (سدر) بود كه‌مردم‌آن‌را زیارتگاه‌قرار داده‌و در كنار آن‌جمع‌می‌شدند و گاهی‌طواف‌می‌كردند و گوسفند می‌كشتند و حاجت‌می‌خواستند. «من‌با جدیت‌تمام‌مخالفت‌كردم‌و دستور دادم‌درخت‌راقطع‌كنند. مردم‌می‌ترسیدند و می‌گفتند ما از جن‌ها می‌ترسیم‌مبادا به‌ما آسیبی‌برسد». مولانا فرمود: «خودم‌تبر را برداشته‌و درخت‌مزبور را از بیخ‌و بن‌كندم‌»؛ سپس‌آن‌جایگاه‌تبدیل‌به‌عیدگاه‌گردید. بازگشت‌مجدد به‌كراچی‌و تدریس‌در حوزه‌علمیه‌مظهر العلوم‌ مولانا قاضی‌دادالرحمن‌بعد از اینكه‌چند سال‌در منطقه‌خود خدمت‌كرد، دوباره ‌به ‌پاكستان‌برگشته‌و در حوزه‌علمیه‌مظهر العلوم‌مشغول‌تدریس‌شد و به عنوان‌ صدرالمدرسین‌ (رئیس‌هیأت‌علمی‌) منصوب ‌گردید .سفر حج‌و اقامت‌مجدد در وطن‌ بعد از اینكه‌چند سالی‌در حوزه‌علمیه‌مظهر العلوم‌تدریس‌كرد از همانجا عازم ‌حرمین‌شریفین‌گردید و بعد از انجام‌مناسك‌حج‌به‌قصرقند آمده‌و به‌افاده‌مردم‌پرداخت‌. او ضمن ‌اینكه‌امامت‌جمعه‌و جماعت‌را عهده‌دار بود و كار تدریس‌را بطور متفرقه‌انجام‌می‌داد، برای‌حل‌اختلافات‌مردم‌مرجع‌قرارگرفت‌. مردم‌و علما به‌قضاوت‌و داوری‌وی‌خیلی‌اعتماد داشتند و از نقاط‌مختلف‌چابهار، نیك‌ شهر و سرباز به ‌وی ‌مراجعه‌می‌نمودند. خیلی‌از مسائل‌كه‌از طریق‌مقامات‌قضائی‌حل‌نمی‌شد و به‌بن‌بست‌می‌رسید، بنابر توصیه‌خود مقامات ‌محلّی‌توسط‌مولانا به‌نحوأحسن‌فیصله‌می‌شد تبحر علمی‌و قدرت‌حافظه‌ مولانا دادالرحمن‌از قدرت‌حافظه‌و تبحر علمی‌كم‌نظیری‌برخوردار بود. شرح ‌حال‌مفصل‌فقها و محدثین‌را از حفظ‌بود و در علم‌ رجال‌تسلطی‌خارق‌العادة‌داشت‌. قدرت‌حافظه‌وی‌انسان‌را به‌یاد محدثان‌و فقهای‌متقدمین‌می‌انداخت‌. سلسله ‌نسب‌انبیا و بزرگان‌را دقیق‌بیان‌می‌كرد و بعضی‌را بدون‌مكث‌تا حضرت‌آدم‌و حوا می‌رسانید! مطالعه‌اش‌نیز خیلی ‌وسیع ‌بود، با آنكه‌سروكارش‌با مسائل‌فقهی‌بود، اما در تمام‌زمینه‌هامطالعه‌می‌كرد. اینجا بود كه‌در هر موضوعی‌با اعتماد و قاطعیت‌سخن‌می‌گفت‌گاهی‌سلسله‌سخن‌از یك ‌موضوع ‌به‌ موضوع ‌دیگری‌منتقل‌شده‌و شنونده‌تصور می‌كرد كه‌مولانا موضوع‌را فراموش‌كرده‌اما او مجدداً به‌موضوع‌اول‌بر می‌گشت‌. شنوندگان‌در مجلس‌اواحساس‌ملالت‌نمی‌كردند، بلكه‌سراپا گوش‌بودند و لذت‌می‌بردند. در مجلس ‌وی‌هیچ ‌پرسشی ‌بی‌پاسخ ‌نمی‌ماند. سخنانش‌را بااحادیث‌نبوی‌و عبارات‌فقهی‌مدلل‌و با اشعار نغز عربی‌و فارسی‌و ضرب‌المثل‌ها مزین‌می‌كرد و تحسین‌حضار را بر می‌انگیخت‌. در جلسه‌مجمع‌فقهی‌كه‌در سال‌1421 هـق‌در حوزه علمیه‌دارالعلوم‌زاهدان ‌تشكیل‌شده ‌بود، علمای‌متعددی‌در آن‌شركت‌داشتند درپایان‌از مولانا قاضی ‌دادالرحمن‌خواسته‌شد تا سخن‌بگوید. مولانا وقتی‌شروع‌به‌سخن‌گفتن‌نمود همه‌حضار سخت‌تحت‌ تأثیر قرارگرفتند، بعضی‌حافظه‌اش‌را تحسین‌می‌كردند و بعضی‌دیگر گویا از معلومات‌شگفت‌انگیزش‌مسحور شده‌بودند. واقعات‌را چنان‌بیان‌می‌كرد كه‌گویی‌یك‌گزارشگر دقیق‌است‌كه‌هنگام‌وقوع‌حوادث‌حضور داشته‌و اكنون ‌آن‌منظره‌را به‌تصویر كشیده‌یا به‌نمایش‌می‌گذارد. وقتی‌سخنش‌به‌اینجا رسید كه ‌جشن‌ فارغ‌التحصیلی‌اش ‌چگونه‌در دارالعلوم‌دیوبند برگزار شد، مولانا با عشق‌و علاقه‌آن‌راتعریف‌كرد. كاملاً به‌یاد داشت‌كه‌كدام‌یك‌از بزرگان‌به‌ترتیب‌بر سر وی‌عمامه‌پیچیدند. مولانا محمد عمر سربازی‌می‌فرمودند: «وقتی‌با مولانا دادالرحمن‌خلوت‌می‌كردم‌از وی‌می‌خواستم‌شرح‌حال‌فقهای‌ماوراءالنهر راتفصیلا بیان‌كند و او هم‌بسیار دقیق‌و جالب ‌بیان ‌می‌كرد  و من‌لذت‌می‌بردم‌». علمای‌بزرگ‌و معاصرانش‌بقدری‌بر وی‌اعتماد داشتند كه‌سخن‌وی‌را حجت‌ می‌دانستند. یكبار در مجلس‌مولانا عبدالعزیز مسئله‌ای‌مورد بحث‌قرار گرفت‌و اقوال ‌علما ذكر شد وقتی‌یكی‌از حضار گفت‌: مولانا دادالرحمن‌درباره‌ این ‌مسئله‌چنین ‌گفته‌است‌، مولاناعبدالعزیز بی‌درنگ‌فرمود: «اگر او گفته‌است‌پس‌حق‌همین‌است‌». موفقیت‌مولانا در تدریس‌بقدری‌بود كه‌دلهای‌شاگردانش‌را می‌ربود و ضمن‌اینكه ‌موضوع‌درس‌را خیلی ‌جالب‌و دل‌نشین‌القاءمی‌كرد با سخنان‌ملیح‌و حلاوت‌آمیز، طراوت ‌و نشاط‌را در وجود طلاب برمی‌انگیخت‌. فاصله‌زمانی‌را درنوردیده‌آنها را به‌سیر وتماشای‌باغ‌های‌دل‌انگیز علم‌و معرفت ‌می‌برد.مولانا دادالرحمن‌در كنار علم‌و دانش‌خیلی‌پای‌بند شریعت‌و اتباع‌سنت‌بود و در اغلب‌مجالس‌خود از اتباع‌سنت‌، ورع‌و تقوی‌سخن‌می‌گفت‌و تأكید می‌نمود. حكایات‌ورع‌و زهد سلف‌و بزرگان‌را با آب‌و تاب‌بیان‌می‌كرد. نسبت‌به‌بزرگان‌گذشته‌عشق‌می‌ورزید، هر گاه‌سخن‌از مقام‌صحابه‌وسیره‌بزرگان‌سلف‌و تذكره‌اساتید به‌میان‌ می‌آمد حالت ‌عجیبی ‌به ‌وی ‌دست ‌می‌داد صدایش‌تغییر می‌كرد، اشك‌در چشمانش‌حلقه‌می‌زد و به‌مجلس‌حرارت‌می‌بخشید. علاقه ‌و ارادتش‌به‌علمای‌دیوبند مخصوصاً مرشدش‌شیخ‌الاسلام‌سید حسین‌احمد مدنی ‌زائدالوصف ‌بود. از واقعات‌مبارزه‌، جهاد، تقوی‌و زهد ایشان‌تعریف‌می‌كرد و می‌فرمود: «اینها نمونه‌های ‌صحابه ‌كرام‌در قرن‌بیستم‌بودند». آخرین‌ماههای‌زندگی‌ با توجه‌به‌تبحر علمی‌و كمالات‌عقلی‌و نبوغ‌كم‌نظیر مولانا دادالرحمن‌بسیاری‌از بزرگان‌او را برای ‌تدریس ‌و خدمت‌به‌علوم‌دینی‌به‌حوزه‌های‌علمیه‌دعوت‌می‌كردند. وقتی‌دوره‌حدیث‌در حوزه‌علمیه‌دارالعلوم‌زاهدان‌افتتاح‌گردید، مولانا عبدالحمید(مدظله‌) از مولانا دادالرحمن‌دعوت‌كرد كه‌تشریف‌بیاورد. برای‌این‌منظور مولانا عبدالرحمن ‌محبی‌را به‌قصرقند فرستاد تا مولانا دادالرحمن‌را برای‌تدریس‌در دارالعلوم ‌زاهدان‌آماده‌كند.اما مولانا دادالرحمن‌به‌دلایل‌و مشكلاتی‌راضی‌نشده‌بود؛ از طرف‌مولانا عبدالرحمن‌چابهاری‌نیز برای‌تدریس‌علوم‌حدیث‌در حوزه ‌علمیه ‌چابهار بارها دعوت‌شد، اما قبول‌نكرد. سال‌گذشته‌(1421 هـ. ق‌) در ماه‌ربیع‌الاول‌جلسه‌مجمع‌فقهی‌علمای‌اهل‌سنت‌در حوزه ‌علمیه‌ دارالعلوم ‌زاهدان‌بر گزار گردید، قراربود در جلسه‌مسائل‌مهم‌فقهی‌مورد بحث‌و تبادل‌نظر قرار گیرد. شیخ‌الاسلام‌مولانا عبدالحمید فرمود: «شركت ‌علمای‌بزرگ‌در این‌جلسه‌لازم‌است‌» برای‌این‌منظور راقم‌السطور و مولوی‌عبدالمجید مأموریت‌یافتیم‌كه‌شخصاً به‌قصرقند رفته‌از مولانا درخواست ‌نماییم‌تا در جلسه ‌مجمع‌فقهی‌شركت‌نماید. ما به‌قصرقند رفتیم‌و او را برای‌شركت‌آماده‌كردیم‌، فرمود: «برایم‌وسیله‌بفرستید ـ ان‌شاء الله - در جلسه‌شركت‌خواهم‌كرد». بالاخره‌درتاریخ‌مقرر، شورای‌فقهی‌برگزار گشت‌ و مولانا دادالرحمن‌نیز شركت‌كرد.علمای‌طراز اول‌بلوچستان‌و تعدادی‌از علمای‌برجسته‌خراسان‌در این ‌جلسه ‌شركت ‌داشتند. حضور مولانا دادالرحمن‌در این‌جلسه‌توجه‌همگان‌را به‌خود جلب‌كرده‌بود. وقتی ‌بحث ‌علمی ‌شروع‌می‌شد و نوبت‌به‌مولانادادالرحمن‌می‌رسید، همه ‌شركت‌كنندگان ‌بیانات‌و اظهار نظرهای‌او را با توجه ‌می‌شنیدند و لذت‌می‌بردند. او ضمن ‌بیان‌نظریات‌خود،خاطرات‌اساتید دیوبند و لطایف ‌علمی‌معنی‌داری‌را تعریف‌می‌كرد و به‌ جلسه‌شور و شوق‌زاید الوصفی‌می‌بخشید. آنهایی‌كه‌اولین‌بار این‌گنجینه‌بزرگ‌علمی‌را می‌دیدند، تمنا می‌كردند كاش‌وی‌در یكی‌از حوزه‌های‌بزرگ‌فیض‌می‌بخشید. اینجا بودكه‌شیخ‌الاسلام‌مولانا عبدالحمید با اصرار فراوان‌از وی‌خواست‌كه‌به‌زاهدان‌تشریف‌بیاورد و ضمن‌زینت‌بخشیدن‌به‌مسند افتاء وقضاء، طلاب‌و تشنگان ‌علوم‌را مستفید گرداند. بالاخره‌مولانا دادالرحمن‌پذیرفت‌و در ماه‌ربیع‌الثانی‌1421 هـ ق ‌به ‌زاهدان ‌تشریف‌آورد. چند ماه‌قبل‌استاد بزرگ‌علامه‌مفتی‌خدانظررحمه‌اللّه‌از دنیا رحلت‌كرده‌بود و بر اثر رحلت‌وی‌خلاء بزرگی‌در حوزه‌علمیه‌و علی‌الخصوص‌بخش‌دارالافتاء ایجاد شده‌بود، گویا حوزه‌تاریك‌شده‌بود؛ اما با تشریف‌فرمایی‌علامه‌دادالرحمن‌، رونق‌قبلی‌خود را بازیافت‌. مولانا تا پایان‌سال‌تحصیلی‌در حوزه‌اقامت‌داشت‌. روزهای‌عجیبی‌بود. از صبح‌تا ظهر در دارالافتاء حضور داشت‌و جواب‌استفتاها راتصحیح‌و امضاء می‌كرد.طلاب‌درجة‌تخصص‌فی‌الفقه‌را راهنمایی‌می‌نمود، خوش‌می‌گفت‌و دُر می‌سفت‌. بعد از ظهرها استراحت‌می‌كرد. موقع‌عصر علما وطلاب‌گرد او جمع‌می‌شدند، او بود كه‌سخن‌می‌گفت‌و همه ‌سراپاگوش‌بودند. پاسخ‌هر اشكالی‌نزد وی‌آماده‌بود گاهی‌طلاب‌در مسیر راه‌مطلبی‌از وی ‌می‌پرسیدند، مولانا تا دیر می‌ایستاد و صحبت‌می‌كرد. بنده‌ گاهی ‌می‌آمدم ‌عرض‌می‌كردم‌مولانا را اذیت‌نكنید، اما او می‌فرمود: «خیر من‌اذیت ‌نمی‌شوم ‌دوست‌دارم‌با طلاب‌باشم‌».جلوه‌هایی‌از تواضع‌ایشان‌:مولانا دادالرحمن‌زندگی‌بسیار ساده‌ای‌داشت‌و متواضع‌بود. اینجا بود كه‌با وجود این‌همه‌علم‌و فضل‌هر شخصی‌بدون‌تكلف‌می‌توانست‌از وی‌استفاده‌نماید.برخورد وی‌با مردم‌، انسان‌را به‌یاد سیرت‌رسول‌اكرم‌صلی‌اللّه‌علیه‌وسلم‌و صحابه‌می‌انداخت‌.در حدیث‌آمده ‌كه‌ حضرت‌رسول‌اكرم‌ صلی‌اللّه‌علیه‌وسلم‌چنان ‌متواضع ‌بود كه ‌پیرزنی‌از كنیزهای ‌مدینه‌بر سر راه‌، دست‌آن‌حضرت‌را می‌گرفت‌و مشكلات‌خود را برای ‌وی ‌بیان ‌می‌كرد.براستی‌كه‌مولانا دادالرحمن‌اتباع‌سنت‌می‌كرد. برای‌وی‌فرقی‌نداشت‌، كه ‌مُراجع ‌چه‌كسی‌است‌، به‌همین‌دلیل‌همه‌مردم‌او را دوست‌می‌داشتند. امّا با رحلت ‌وی ‌احساس‌همه‌می‌كردند كه ‌بی‌كس ‌شده‌و مرشد پر مهر و مهربانی‌را از دست‌داده‌اند. یكی‌از اهالی‌قصرقندتعریف‌می‌كرد كه‌مولانا به‌بازار می‌رفت‌و لوازم‌مورد نیاز منزل‌را تهیه‌می‌نمود و با خود به‌منزل‌حمل‌می‌كرد. ما نزد وی‌می‌رفتیم‌وعرض‌می‌كردیم‌اجازه‌بدهید این‌كالا را حمل‌بكنیم‌شما بزرگ‌و مرجع‌همه‌هستید. می‌گفت‌: «خیر! مگر من‌از سرور كائنات ‌حضرت ‌رسول‌اكرم ‌صلی‌اللّه‌علیه‌وسلم‌بهتر هستم‌، مگر آن‌حضرت ‌صلی‌اللّه‌علیه‌وسلم‌وسائل‌خود را با خود حمل‌نمی‌كرد كارهایش‌را خودش ‌انجام ‌نمی‌داد؟!» مولانا بعد از پایان‌جلسه‌سالانه‌صحیح‌بخاری‌به‌قصرقند بازگشت‌، به‌امید اینكه ‌سال ‌آینده ‌مجدداً به‌دارالعلوم‌زاهدان‌برگردد. بالاخره‌تعطیلات‌سپری‌شد، ثبت‌نام‌در دارالعلوم‌زاهدان‌آغاز گردید و برنامه ‌درسی‌تنظیم‌گشت‌؛ قرار شد برای ‌مولانا دادالرحمن‌یك‌درس‌ازدورة‌حدیث‌و یك‌درس‌از دورة ‌تخصص ‌فی‌الفقه ‌گذاشته‌شود و بقیه‌اوقاتش‌در دارالافتاء و القضاء مورد استفاده‌قرار گیرد. اسم ‌وی‌درتابلوی‌اعلانات‌درج‌گردید، طلاب‌برای‌درسش‌روز شماری‌می‌كردند. اعضاء دارالافتاء خیلی‌از مسائل‌را گذاشته‌بودند تا مولانا برگردد و دربارة‌آنها نظر نهایی‌بدهد. یك‌روز قبل‌از رحلتش‌به‌دوستان‌عرض‌كردم‌كه‌مولانا دیر كرد به ‌مدیریت ‌محترم ‌بگویید زودتر وسیله‌ای‌بفرستند تا مولانا تشریف‌بیاورد. برادرم‌مفتی‌عبدالقادر مژده‌داد كه‌ماشین‌مدرسه‌را فرستاده‌اند تا ایشان‌را بیاورد، فردا ان‌شاء الله خواهد آمد.صبح‌سه‌شنبه‌دوازدهم‌/ ذی‌القعده‌/ 1421 مقارن‌با هیجدهم‌/ بهمن‌ماه‌/ 1379 مژده‌دادند كه‌مولانا به‌سوی‌زاهدان‌حركت‌كرده‌است‌. منتظر شدیم‌كه‌تا شب‌تشریف‌فرما خواهند شد. نماز مغرب‌را خوانده‌به‌منزل‌رفتم‌در حالیكه ‌مشغول‌مطالعه‌بودم‌، تلفن‌زنگ‌زد، گوشی‌را برداشتم‌. شیخ‌ الاسلام ‌مولانا عبدالحمید با صدای‌پر از اندوه‌و غم‌فرمود: «تسلیت‌عرض‌می‌گویم‌!» از جا تكان‌خوردم‌؛ ـانالله و انا الیه‌راجعون‌ـ حضرت‌چه‌پیش‌آمده‌؟ فرمود: «مولانا دادالرحمن‌بر اثر تصادف‌در ده ‌كیلومتری ‌زاهدان‌درگذشته‌و اكنون‌جنازه‌اش‌در بیمارستان‌است‌». واقعاً لحظة‌سختی‌بود، قلبم‌دچار استرس‌و فشار شده‌ بود، به‌نماز و دعا متوسل‌شدم‌، به‌مدرسه‌آمدم‌، گروهی‌از اساتید جمع‌شده‌بودند و همه‌اندوهگین‌بودند، به‌یكدیگر تسلیت ‌می‌گفتند ؛ احساس‌می‌كردند پدر مهربانی‌را از دست‌داده‌اند. چند ماه‌پیش‌، رحلت‌حضرت‌مولانا مفتی‌خدانظر اتفاق‌افتاده‌بود و هنوز جراحات ‌قلوب‌التیام‌نیافته‌بود كه‌حادثه‌جدایی‌مولانادادالرحمن‌دلها را تكان‌داد و جراحات‌را مضاعف‌نمود. بالاخره‌ساعت‌12شب‌جنازه‌فقیه‌عصربعدازطی‌مراحل‌قانونی ‌به‌ صحن‌حوزه‌علمیه‌ دارالعلوم ‌زاهدان ‌آورده‌شد. مولانا احمدناروئی‌و بعضی‌دیگر از دوستان‌همراه‌بودند. جنازه‌توسط‌قاری‌محمد سلیم‌و مولانا احمد در باغچه‌حوزه‌غسل‌داده‌شد و تجهیز وتكفین‌گردید. در همین‌باغچه‌جنازه‌شیخ‌الاسلام‌مولانا عبدالعزیز و علامه‌مفتی‌ خدانظر تجهیز و تكفین‌شده‌بود. جنازه‌بعد از غسل‌به‌اتاقی‌كه‌محل‌استراحت‌مولانا دادالرحمن‌بود برده‌شد، گروهی‌از طلاب‌تا صبح‌در كنار جسد مبارك‌ایشان‌شب‌رازنده‌نگه‌داشتند. بعد از نماز فجر به‌امامت‌شیخ‌الاسلام‌مولانا عبدالحمید نماز جنازه‌برگزار گردید.حضرت‌شیخ‌الاسلام‌با جمعی‌از اساتید دارالعلوم‌زاهدان‌و علماء و مردم ‌منطقه ‌همراه ‌جنازه‌به‌مقصد قصرقند حركت‌كردند. وقتی‌ازجكیگور رد شدیم‌، تعدادی‌از مردم‌قصرقند جنازه‌را استقبال‌كردند و هر چه‌جلوتر می‌رفتیم‌تعداد استقبال‌كنندگان‌از هر قشر بیشترمی‌شد، جمعیت ‌موج‌می‌زد. جنازه‌ابتدا به‌منزل‌مرحوم‌برده‌شد و بعد برای‌نماز به‌محل‌عیدگاه‌آورده‌شد. عیدگاه ‌پر از مردم‌بود، مردم‌می‌گفتند در تاریخ‌قصرقند چنین‌تشیع‌جنازه‌ای‌صورت‌نگرفته‌و چنین ‌اجتماعی ‌برگزار نشده ‌است‌. مردم ‌فوق‌العاده ‌اندوهگین ‌بودند، صدای ‌گریه ‌از هر طرف ‌شنیده‌می‌شدواز دیدگان ‌اشك ‌می‌بارید. شیخ‌الاسلام‌مولانا عبدالحمید مردم‌را به‌صبر و شكیبایی‌توصیه‌كردند و سخنرانی ‌مفصلی‌ایراد فرمودند. در حالیكه‌مردم‌از عصر تا مغرب‌نشسته‌بودند مولانا محبی‌و مولانا نعمت‌الله و مولانا عبدالله امام‌جمعه‌نیك‌شهر و راقم‌السطور نیزسخنانی‌ایراد كردند. نماز جنازه‌توسط‌مولانا تاج‌محمد بزرگزاده‌برگزار گردید. در نماز جنازه ‌شخصیت‌های ‌علمی ‌معروف ‌استان از جمله‌مولانا عبدالرحمن‌چابهاری‌، مولانا محمد یوسف‌حسین‌پور رئیس ‌مدرسه ‌عین‌العلوم ‌گشت ‌، و دهها تن‌از علمای‌دیگر شركت‌داشتند. بالاخره‌نزدیكی‌های‌غروب‌فرا رسید، تا اینكه ‌جنازه ‌فقیه‌عصر توسط‌شیخ‌الاسلام‌مولانا عبدالحمید به‌خاك‌سپرده‌شد. (اللهم‌اغفرله‌و ارحمه‌و عافه‌واكرم‌نزله‌و انزل‌علیه‌رحمتك‌، اللهم‌لا تفتنا بعده‌و لا تحرمنا اجره‌). سپس‌حضرت‌شیخ‌الاسلام‌به‌فرزندان‌مولانا دادالرحمن‌تسلیت‌گفتند و آنها را به‌صبر و استقامت ‌توصیه‌می‌كردند. شیخ‌الاسلام‌ضمن‌توصیه‌مردم‌به‌صبر فرمودند: «حضرت‌ مولانا دادالرحمن‌ رحمه‌اللّه‌واقعاً یك‌كتابخانه‌سیار بود، سینه‌اش‌از علم‌و معرفت ‌موج‌ می‌زد وحافظه‌ای ‌كامپیوتری‌و خارق‌العاده‌ای‌داشت‌. واقعاً برای‌ما سخت‌بود. در صحن‌ حوزه‌علمیه‌دارالعلوم‌زاهدان‌در جایی‌كه‌جنازه‌حضرت‌مولانا عبدالعزیز رحمه‌اللّه ‌را غسل‌دادیم‌، و در جایی‌كه‌جنازة‌حضرت‌مولانا مفتی ‌خدانظر رحمه‌اللّه ‌غسل‌داده ‌شد؛ در همان‌جا جنازه‌مولانا قاضی‌دادالرحمن‌رحمه‌اللّه‌را غسل ‌دادیم‌. باید این ‌جنازه‌از منبع‌علم‌ومركز دین‌بلند می‌شد، باید از حوزه ‌علمیه ‌بر می‌خاست‌، نه‌از روستا و نه‌از جای‌دیگر! در مدت‌كوتاهی‌كه‌ایشان‌در زاهدان‌تشریف‌داشتند، همه‌علما و طلاب‌و مردم ‌زاهدان ‌از محضر ایشان‌كسب‌فیض‌كردند. از سادگی‌اوكمال‌استفاده‌را بردند و همه‌شیفته‌او شده‌بودند. او ساده ‌زندگی‌كرد؛ شخصیتی‌با این‌پایه‌بلند علمی‌و با این‌فقاهت‌، آنقدر ساده‌زندگی‌می‌كرد كه ‌هر كس‌ایشان‌را برای‌اولین‌بار می‌دید تشخیص‌نمی‌داد كه‌ایشان‌یك‌كشاورز است‌یا یك‌عالم‌برجسته‌و فقیه‌توانا. او نسبت‌به‌علمای‌این‌عصر یك‌فقیه‌چیره‌دست‌و حتی‌یك‌مجتهد بود». فرزندان‌: مولانا دادالرحمن‌چهار فرزند پسر و دو دختر دارند. فرزند بزرگش‌مولوی‌فضل‌الرحمن‌فارغ‌التحصیل‌دارالعلوم‌كراچی‌است‌و بسیار مستعد و دارای ‌صلاحیت‌ می‌باشد. دو فرزند دیگرش‌عزیز الرحمن‌و حبیب‌الرحمن ‌تحصیل‌كرده ‌دانشگاه ‌هستند كه‌با رتبه‌های ‌بالا قبول‌شده‌اند. فرزند چهارمش‌حفظ‌الرحمن ‌در دبیرستان ‌نمونه‌ درس‌می‌خواند. الحمد لله فرزندان‌ایشان‌، فرزندانی ‌صالح‌، دارای‌صلاحیت‌و قابلیت‌می‌باشند كه‌امیدواریم ‌موفق‌بوده ‌و راه ‌پدر گرامی‌شان‌را ادامه ‌دهند. بدون ‌تردید در گذشت ‌مولانا قاضی‌دادالرحمن‌ضایعه‌بزرگی‌برای‌جامعه‌اسلامی‌و محافل ‌علمی ‌بشمار می‌رود كه‌جبران‌آن‌به‌این‌زودی‌ها مشكل‌به‌نظر می‌رسد. اما بهر حال ‌مرگ‌حق‌است‌و بنده‌مؤمن‌در مقابل‌تصمیمات‌و قضا و قدر الهی‌چاره‌ای‌بجز تسلیم‌ورضا ندارد. اكنون ‌بر ماست ‌كه‌راه ‌وی ‌را ادامه‌ دهیم ‌و به ‌نصایح‌ایشان‌عمل‌كرده‌و برای‌علو درجاتش‌مرتباً دعا كنیم‌و احسانات‌و خدمات‌ایشان‌رافراموش‌ننمایی .

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط Meysam

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 88
تعداد نظرات : 21
تعداد آنلاین : 1